به طور معمول یک تحلیلگر کسب و کار در هنگام شروع کار خود، قصد تبدیلشدن به یک به تحلیلگر را نداشته است. بسیاری از تحلیلگران کسب و کار در ابتدا دارای نقشهای دیگری در سازمان خود بودهاند؛ برای مثال، جزو توسعهدهندگان، تحلیلگران کنترل کیفیت محصول، یا متخصصان کسب و کار بودهاند.
تکامل نقش تحلیلگرکسب و کار یکی از دلایل تنوع عناوین شغلی است که امروزه وجود دارد. قبل از شناسایی تحلیل کسب و کار به عنوان یک زمینهی کاری مستقل، فعالیتهای الزامی این زمینه توسط نقشهای متنوع دیگری ، مانند مدیران پروژه، توسعه دهندگان نرم افزار، و تحلیلگرکنترل کننده کیفیت محصولات انجام میشدند. (که برخی از سازمانها به عنوان تضمین کیفیت به آن اشاره میکند).
توسعه دهندگان همیشه علاقه و مهارتهای کسب و کاری مورد نیاز برای کار کردن موثر با ذینفعان کسب و کار را ندارند، و مدیران پروژه زمانی که مجبور میشوند نیازهای مهم کسب و کار را به خاطر مولفههایی مانند برنامهریزی زمانی و هزینهی پروژه فراموش کنند، اغلب احساس ناخوشایندی دارند. دلیل تکامل نقشهایی مانند تحلیلگر برنامهنویسی و تحلیلگران سیستم، نیاز و تمایل به داشتن یک منبع متمرکز تخصیص یافته بر روی الزامات مرتبط با کار، و همچنین تبدیل الزاامات کسب وکار به راهکاری برای تیم فنی بود که باید در عین حال اطمینان حاصل میکردند که این روندها و قوانینی که از این الزامات پشتیبانی میکنند، به خوبی درک شده باشند. در حالیکه این یک پیشرفت برای تیمهای پروژه حساب میشد ولی منابع باید از بخش فنآوری اطلاعات آورده میشدند و نیاز به تجربهی فنی بسیار زیادی داشتند، و بعضی از اوقات نمیتوانستند انتظارات را برآورده کنند.
در سالهای اخیر نقش تحلیلگر کسب و کار همچنان به رشد و تکامل خود ادامه داده است. روندهایی مانند خیزش بازار فروش جهانی، تیمهای پروژهای پراکنده در مکانهای مختلف، پیشرفتهای عمل آمده در تکنولوژی و عوامل دیگر، همچنان به تاثیرگذاری بر روی سیر تکاملی این نقش ادامه میدهند.
پنج مورد از عواملی که به توسعه این نقش و ایجاد تنوع در عناوین آن کمک کرده اند:
شناسایی اهمیت انجام فرآیندهای تحلیلی کافی قبل از شروع یک پروژه برای تضمین تعریف واضح و دقیق از مشکل؛
تشخیص اینکه پروژهها ایجاد شدهاند تا راهکارهایی فراتر از راهکارهای نرمافزاری ارائه دهند؛
تشخیص اینکه برای با ارزش بودن خدمات تحلیلی کسب و کار، باید بر اساس پروژهی مورد نظر ویرایش شده و درخور آن باشند؛
ویژگیهایی از جمله چرخهی عمر پروژه؛ و
مشخص شده است که بسیاری از سازمانها از یک نقش ترکیبی برای مدیریت پروژه و فعالیتهای تحلیلی استفاده میکنند.
این روندها و گرایشهای متعاقب آن باعث تغییر تفکر سازمانها در زمینهی نحوهی قراردادن این تحلیلها و نحوهی به کارگیری از منابع موجود در داخل سازمان و نحوهی نامگذاری و تعریف این نقش شد.