چرا یک اجایلیست باید مینیمالیست باشد؟


به نظر می رسد هسته های اولیۀ تفکر چابک (Agile) توسط تام گیلب (Tom Gilb) در سال ۱۹۶۰ پایه ریزی شد. او اعتقاد داشت که روش ها و تکنیک های مهندسی باید به سمت چابک شدن خیز بردارند و برای نیل به این مقصود مهم، نیاز است که ابتدا با نگاهی مینیمالیستی و کوچک گرا، محصول را به صورت تدریجی نگاه کرد و سپس به صورت تکاملی (Evolutionary) آن را توسعه داد. تام می گفت که مهندسان باید به سمت رویکرد تحویل ارزش تکاملی (Evolutionary Value Delivery approach) خیز بردارند. وی مؤلفه های این رویکرد را چنین توصیف می کرد:

E1: تجزیه بر اساس نتایج عملکرد و ذینفعان – تقسیم کار به مراحل کوچک (هفتگی) تحویل ارزش.

E2: مراحل پرریسک را زود انجام دهید – کار را بر اساس ریسک اولویت بندی کنید.

E3: ابتدا روی بهبود ارزشمندترین اهداف خود تمرکز کنید – همچنین کار را بر اساس ارزش کسب وکار اولویت بندی کنید.

در واقع تفکر چابک بر مبنای کوچک و کوچک کردن کارها و فرآیندهای مهندسی شروع شد. بر این مبنا هرچه قطعات کوچک تری از محصول در بازۀ زمانی کوچک تری تولید شوند، از یک سو به دلیل آنکه راحت تر می توان آن را مورد تست قرار داد و از منظر QC آن را تأیید نمود، بخشی از هزینه ها کاسته می شوند و به عبارت اجایلی آن، بدهی فنی (Technical Debt) به کمترین مقدار خود می رسد. از سوی دیگر بخش مهمی از محصول شدنی حداقلی (Minimum Viable Product) توسط مشتری دریافت می گردد و متعاقب آن سود و ارزش به سازمان و شرکت سرازیر می شوند.

اکنون بیشتر بر روی سه مرحله ای تحویل تدریجی گیلب تمرکز می کنیم. گیلب در واقع در این سه مرحله می خواهد یک الگوریتم برای کوچک سازی و مینیمال کردن محصول در ذهن مخاطب تداعی نماید. در E1، گیلب می گوید که ابتدا برای یک محصول، تجزیه شدن آن باید براساس نتایج و عملکرد ذینفعان رخ دهد و کوچک سازی صورت گیرد. به عنوان مثال، عده ای جوان و پر شور و ذوق که یک استارت آپ راه انداخته اند، طبعاً می دانند که هزینه ها و منابع آنها محدود است و نمی توانند منتظر باشند که کل محصول به صورت یک باره متبلور شود، فلذا تصمیم می گیرند که بخش قابل توجیهی از محصول خودشان را که توسط مشتری، مورد قبول است، وارد فاز و مدار توسعه نماید. پس در این قسمت است که نیازهای ذینفعان برای توسعه محصول پررنگ دیده می شوند.

در مرحلۀ دوم، گیلب می گوید، وقتی محصول را کوچک می کنیم یعنی قرار است زودتر وارد فاز توسعه شود، پر واضح است که باید مدیریت ریسک را در آن ترسیم نماییم. در این قسمت می بایست تمام اجزای محصول از یک سوی و کارها و فعالیت های پشت سر آن از سوی دیگر از منظر مدیریت ریسک اندازه گیری شوند. می توان از یک سیاهۀ ریسک (Risk Register) استفاده نمود و ریسک ها را از لحاظ شدت و یا از منظر ارزشی- پولی، معادل سازی نمود. فایدۀ این کار در این است که شما می توانید هم به فیچرهای محصول نگاهی ارزشی داشته باشید و هم به ریسک های آن بیشتر نظارت نمایید.

یک اجایلیست مینیمالیست، می بایست حساب فیچرها و ریسک ها به صورت همزمان دستش باشد. یعنی بداند که ارزش هر فیچر محصول در برابر میزان ریسک آن چقدر است و چگونه می تواند آنها را اولویت بندی نماید. در واقع آنچه که مهم است اولویت بندی محصولات است که می بایست هر اجایلیست سرلوحۀ کار خود قرار دهد.

با این مقدمات می توانیم به بک لاگ (Backlog) محصول تمرکز نماییم. آنچه که از دیدگاه گیلب برمی آید رسیدن به بک لاگ محصول است. بک لاگ مهم ترین مصنوع (Artifact) تفکر چابک است. وقتی که می گوییم که اجایلیست باید مینیمالیست باشد، این هنر کوچک سپاری او را می توان در طراحی بک لاگ محصول مشاهده نمود. در واقع اجایلیست همۀ کارها و ملزومات کاری خویش را برای توسعۀ یک محصول در بک لاگ می بیند، بک لاگ در معادل تفکر غیر چابک چیزی شبیه به ساختار شکست کار (WBS) است با این تفاوت که در بک لاگ دیگر نیاز به طبقه بندی کارها براساس متدلوژی پیچیده و دشوار سنتی نیست بلکه آنچه که می خواهیم از محصول طراحی شود در برداشت های مختلف، طرح ریزی می نماییم و تیم چابک را می خواهیم که در یک بازۀ زمانی مد نظر از پیش تعیین شده، آن قسمت از محصول را که متعهد شده اند، وارد مدار توسعه نمایند.

با شرکت در دوره آموزشی مدیریت چابک، می توانید با این مفهوم مهم بیشتر و دقیق تر آشنا شوید.

 

مقالات

آکادمی تحلیل کسب و کارتحلیل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *